در طول این چند سالی که تجربه کاری مختلفی با شرکتهای کوچک و بزرگ چه به صورت مستقیم و چه غیر مستقیم داشتم یک نکته خیلی مهم به نظر میرسه. اون هم اهمیتی هستش که سازمانها برای نیروی انسانیشون یا قائل هستن یا نیستند. دقیقا موضوعی که امروز میخوام بهش اشاره کنم همین موضوع «اهمیت قائل نشدن» برای نیروی انسانی است.
نیروی انسانی مهمترین دارایی یک سازمان هست. این موضوع از دنیای تئوری و سالهای خیلی دور به گوش رسیده و نوشته شده. اینروزها هم به تعداد زیاد رویداد و سخنرانی و دستنوشته و وبلاگنوشته میشه دید که در مورد اهمیت موضوع نیروی انسانی تئوری پردازی میکنند. اما واقعا در عمل چه اتفاقی میافته؟ آیا سازمانها برای نیروی انسانی که دارند به اندازه کافی ارزش و اهمیت قائل میشن؟
به عنوان مثال بارها دیدهام که سازمانی با ابهت و بزرگ با افزایش حجم مراودات مالی و رشد سرمایه خودش شروع به استخدام نیرو میکنه و با توجه به اینکه این کار رو خیلی اصولی و با معیارهای درست منابع انسانی انجام نمیده، مشکلاتی در بخشهای مختلف بوحود میاد و افرادی که از گذشته و قدیم در همان مجموعه به کار و ساخت کسبوکار مشغول بودهاند با مشکلاتی مواجه میشوند. فارغ از اینکه این مشکلات چه هستند و چه راهکارهایی میتوان برای اونها در نظر گرفت، یکی از مسائلی که مطرح میشود، ترک کردن شرکت توسط افراد است. باز هم تاکید میکنم که به دلایل درست یا غلط بودن اینکار نمیپردازم بلکه میخوام از نگاه شرکت به موضوع نگاه نکنم.
در بسیاری از موارد شرکتها با پافشاری روی معیارهایی که برای خودشون در نظر گرفتند،با ترک کردن شرکت نیروهای قدیمی به «سرعت و سادگی» موافقت میکنند. اما اگر واقعبینانه به موضوع نگاه کنیم در خیلی از این موارد کسی که ضرر کرده شرکت بوده. نه از این نظر که نیروی کار جدیدی براش پیدا نمیشه که برعکس. در آشفته بازار نیروی انسانی، همیشه هستند متخصصینی که با هر درجه از کیفیت جویای کار هستند و شرکتهای کمی معتبر تا معتبرترین شرکتها هم به سرعت این افراد را جذب میکنند. پس شرکت در وهله اول ضرر نکرده است.
اما میخواهم از نگاهی سوم به این موضوع نگاه کنم؛ نگاهی نه از طرف کارمند و نه از طرف شرکت. طبیعتا در مدت زمانی که کارمند یا متخصص در شرکت مشغول به فعالیت پرداخته،دانشی کسب کرده، دورههایی دیده شده، تجربهای ساخته شده و حتی خود این متخصص در ساختن بخشی از شرکت نقشی بر عهده داشته و این واقعا موضوعی هزینهبر برای همه شرکتهاست. هزینهای که هم از لحاظ زمانی و هم مالی برای شرکتها قابل بررسی و تعمق است. اگر از همه این موارد هم بگذریم به نظر من مهمترین نکته زمانی است که نیروی جدید وارد شرکت میشه. این نیروی جدید با توجه به اینکه با فضای کسبوکار شرکت هنوز آشنا نیست و طبیعتا شرکت هم میخواهد به سرعت جای نیروی قدیمی را پر کند،تخت فشار قرار میگیرد و آموزش مناسبی هم نمیبیند. نتیجه کار یک نیروی کار سردرگم است که باید به سرعت جای نیروی قدیمی و ریشهدار قدیمی را پر کند. روابط را مانند او برقرار کند، فعالیتهای او را سر و سامان دهد و نتیجه مطلوب و مورد نظر شرکت را در اولین گزارشهای خود به اطلاع مدیران برساند. خب به نظرم واضح است که در بسیاری مواقع این اتفاق یا نمیافتد یا خیلی سخت رخ میدهد. بنابراین نیروی جدید با سردرگمی دست و پنجه نرم میکند و شرکت هم فشار بیشتری وارد میکند.
بحث نیروی انسانی به عنوان ارزشمندترین سرمایه هر شرکت و کسبوکار در بسیاری مواقع فقط یک شوی زیبا برای نمایش به نظر میرسد و کسی برای این ارزشمندتری سرمایه، ارزش زیادی قائل نیست. هستند شرکتهایی که به صورت اصولی به این مورد پرداختهاند و من به شخصه از همکاری با آنها لذت بردهام و هنوز بعد از اتمام همکاری از آنها به نیکی یاد میکنم، ولی در مقابل این یادهای نیک هم هستند نامهای که باید به ضعف و بدی از آنها یاد کرد.
به نظر در بسیاری مواقع وقتی نیروی انسانی ساز ترک کردن شرکت رو میزنه، این شرکتها هستند که برای قدرتنمایی، به سرعت با رفتن نیرو موافقت میکنند و میخوان نشون بدن که چیزی از ارزشهاشون کم نمیشه. در صورتی که با چند جلسه صحبت کردن میشه اونقدر به نتایج خوبی رسید که شاید باورکردنش برای شرکت ها سخت شده باشه.
منبع: احسان طریقت